والتجارة». این جا تجارة» خیلی بعید است ـ چون تفسیر تجارت سابقاً گذشت ـ و شاید نجارة» (نجّاری) باشد. مگر مراد علم تجارت (محاسبات تجارتی) باشد. در کتاب فقه الرضا» هم همین جا تجارت است.

 در فقه الرضا» بعدش دارد: والنجوم»، که در این صورت مراد از آن حساب اوّل می‌شود ریاضیات.  بله، یعلّمون التجارة» صناعت و جزء تعلیمی‌هاست. اصول تجارت و حسابداری مثلاً می‌تواند مراد باشد، لکن بعید است؛ چراکه دارد صنعت‌ها را می‌گوید.

والصیاغة»؛ طلاسازی. والسراجة»؛ چرم و کارهایی که مربوط به آن است، و گاهی البته سرّاج» یعنی کسی که شمشیر می سازد. بناء» هم که ساختمان‌سازی، و حیاکة» هم ریسندگی است. قصارة» (لباس‌شویی و به فارسی قدیمی: گازر) در این جا جزء صناعات ذکر شده، اما الآن غالباً در اصطلاح اقتصادی جزء بخش خدمات حساب شده. شاید نکتۀ فنّی‌اش صنعتی بودنش بوده باشد که مثلاً کار هر فردی نبوده و برای این‌که لباس‌ها خراب نشود باید لباس پشمی و غیرپشمی (کتان، پنبه)، نه، مردانه هر کدام به نحو خاصّی شسته می‌شده. خلاصه قصاره» (لباس‌شویی) را در زمان ما، در بخش اقتصادی جزء خدمات حساب می‌کنند، امّا در این جا در بخش صنعت آمده.

وخیاطة» که همان دوزندگی باشد که قطعاً جزء بخش صنعت است. وصنعةِ صنوف التصاویر». کلمۀ تصاویر» خواهد آمد. تصاویر» و تماثیل» در هر دو اختلاف هست. گاهی گفته‌اند: تمثال همان مجسّمه و صورت عکس است، گاهی هم به‌عکس گفته‌اند: صورت همان مجسّمه است و مثال عکس است. واقعاً هم یک مشکل لغوی دارد. می‌گویند: مثال یعنی همان که ما به فارسی به آن پیکره» (مجسّمه) می‌گوییم، همان که در خارج عینیّت پیدا می‌کند، امّا صورت یعنی عکسی که روی کاغذ می‌کشیم.

وصنعة صنوف التصاویر». این بحث هم خواهد آمد و تأثیر فراوانی هم دارد که آیا تصویر مطلقاً حرام است، یا مجمسّه‌سازی حرام است؟ که این دو نتایجشان تفاوت زیادی با هم دارد. ما لم یکن مُثُل ال». یا باید ما لم تکن» باشد و یا ما لم یکنَّ »؛ چون به تصاویر» قاعدتاً باید ضمیر مؤنّث برگردد. مثل» هم به نصب و خبر تکن» است. البتّه کلمۀ رَوحانی» درست نیست. درست آن رُوحانی» است، نسبت به روح و از  نسبی است که برخلاف قاعده است. رَوحانی» نسبتی است به شهری در دمشق به اسم روحا».

از این‌که اوّل تصاویر» و بعد مثل» را آورده، به نظر می‌رسد که احتمالاً تصاویر و مثل را مرادف هم گرفته. وصنعة صنوف التصاویر ما لم یکن مثل ال». تصاویر اشکال ندارد، فقط باید (جاندار) نباشد.  وأنواع». احتمالاً انواع» به صنوف برگردد ـ یعنی: وصنعة أنواع صنوف الآلات». هر ابزاری که انسان در زندگی‌اش به آن احتیاج دارد.

 وأنواع صنوف الآلات التی یحتاج إلیها العبادُ»؛ عبادُ» فاعل یحتاج». الآلات التی منها منافعهم وبها قوامهم». بالاخره انسان هر کاری که در زندگی دارد (بنّایی، دوزندگی، بافندگی، ریسندگی و.) تمام اینها احتیاج به ابزار معیّن خودشان دارند. هر ابزاری که در راه منافع زندگی بشر هست، آن هم ساختنش اشکال ندارد. التی یحتاج إلیها العباد». باز التی» صفت است یا برای صنوف الآلات» و یا برای الآلات»؛ چون این جا مضاف و مضافٌ الیه در حکم مثل اضافۀ بیانیّه و یکی‌اند، فرق ندارد.

 التی منها منافعهم، وبها قوامهم، وفیها بُلغة جمیع حوائجهم». بلغة» در لغت عرب چیزی است که انسان را به هدف برساند؛ یعنی: انسان بتواند دوزندگی و بافندگی و ریسندگی را با آن انجام بدهد، به آن برسد.

(حضرت آیت الله استاد حاج سید احمد مددی ، خارج فقه، 27/ 9/ 1384)

#فقه

#قواعد عامه

#مکاسب

#قواعد عامه در باب مکاسب

#اولین قاعده عامه

#حدیث تحف العقول

#دنباله تشریح متن حدیث و بیان فواید موجود در آن


مشخصات

آخرین جستجو ها