گفتیم که مرحوم استاد آیت الله خویی و عده‌ای بحث از حجّیّت قطع را مقدّمی و استطرادی و‌ بحث حجّیّت خبر واحد را علمی و اصولی می‌دانند، اما به اعتقاد ما هر دو بحث مثل هم هستند، با این تفاوت که یکی در یک قانون خاص یا در یک جامعۀ معیّن (شرعی) است و یکی پیش کلّ عقلا.

برای توضیح باید توجه داشت این‌که ایشان یا دیگران نوشته‌اند: بحث قطع داخل در اصول نیست ـ البتّه اینها اجلاّی اصحاب‌اند و احتمالاً خودشان توجّه داشته‌اند ـ مبنی بر مطلب دیگری است، که: آیا ما حجّیّت قطع را ذاتی می‌دانیم، یا عقلایی و اعتباری؟ چون مرحوم آقای خویی در ذهنشان آن است که حجّیّت قطع عقلی است و عقل آن را درک می‌کند ـ یا کسانی مثل مرحوم شیخ که آن را ذاتی می‌دانند ـ لذا این بحث را مطرح کرده‌اند که این بحث در اصول نمی‌آید، امّا اگر مقولۀ حجّیّت را ـ چنان که خواهیم گفت ـ یک مقوله و پدیدۀ اجتماعی بدانیم، اصلاً در آن ذاتیّت و عقلیّت و. معنا ندارد.

البته به هر حال این اعتراض وارد نیست؛ چون وقتی یک بحث علمی است، لازم نیست اعتقاد گوینده را نگاه کنیم. بنابراین این‌که حجّیّت قطع ذاتی یا اعتباری است تاثیری در بحث ندارد و این بحث صلاحیّت طرح در اصول دارد، هرچند مبنای کسی این باشد که حجّیّت قطع ذاتی است.

اما برای دانستن این‌که چرا حجیت ذاتیِ قطع نیست باید دقت داشت که اگر انسان در کوه یا غاری تنها زندگی کند هیچ نیازی به مسئلۀ حجّیّت نیست و بالاخره باید اعتباری (پدر، دولت، جامعه، قرارداد اجتماعی، خدا، اشراف و اعیان، آلهه) بیاید تا حجّیّت معنا پیدا کند؛ زیرا وقتی افراد بشر در یک جا جمع شدند و جامعه‌ای به‌وجود آوردند، برای ادارۀ جامعه قوانینی قرار می‌دهند و مثل زنبور عسل و مورچه نیستند که نظام اجتماعی خود‌به‌خود اداره شود. آن نظام اجتماعی هم نیاز به تعقّل و قانونی دارد که به خاطر این‌که نظم جامعه به هم نخورد باید این قانون را به‌دقّت مراعات کرد.

آنچه گفتیم منشأ تولّد حجّیّت شده و اصلاً حجّیّت بر این محور تشکیل یافته. حجّیّت غیر از جری عملیِ مجرّد بر طبق صورت‌های ذهنیّه است. جری عملیِ مجرّد بر طبق صورت ذهنیّه آن حجّیّت نیست و ربطی هم به اجتماع ندارد. اگر انسان یک شب مثلاً حرکتی دید و برایش روشن شد که مار، یا عقرب، یا مثلاً شیر و یا گرگ است و طبق همان روشن شدن تصمیم ‌گرفت، غیر از حجّیّت است و نباید این دو را با هم خلط کرد؛ که یکی انبعاث و تحرّک انسان از صور ذهنیّه است ـ که گاهی قوّۀ وهم و. جلوش را می‌گیرد (مثلاً مرده‌ای هست که قطعاً تکان نمی‌خورد، اما شخص با وجود قطعی که دارد به خاطر تصرف قوّۀ وهم حاضر نیست شب پیش او بخوابد) ـ و یکی بحث حجّیّت (ما یحتجّ به علی الطرف المقابل) و یک بحث اجتماعی است.

 

(حضرت آیت الله استاد حاج سید احمد مددی ، خارج اصول، 16/ 7/ 1390)

 

#اصول

#قطع

#حجیت

#حجیت ذاتی

#حجیت عقلایی

#حجیت قطع

(قسمت اول)


مشخصات

آخرین جستجو ها