در روایت متعرّض معنای ولایت میشود و میگوید: ولایت یعنی ادارۀ جامعه و مسلّط بودن بر امور جامعه، و لذا اگر والی بالا و والی اوّل ـ مثلاً خود رئیس جمهور ـ خوب بود آن والیهای بعد هم همه خوب میشوند ـ یعنی: اصل ولایتشان صحیح است. حالا تصرّفات ناصحیحی داشته باشد مطلب دیگری است. امّا اگر والی بالا آدم بد و ناصالحی بود، تا والیهای پایین (وزرا، استاندار، بخشدار، شهردار، و.) همه تصرّفاتشان باطل و اموالی که از مردم میگیرند باطل و حرام است و.، ولو شخصاً تصرّفاتشان خوب باشد؛ یعنی: ولایت سلسله و رشتهای در جامعه برای ادارۀ جامعه است، که اگر سر سلسله و اوّل این زنجیره بد بود، تا آخر زنجیره بد است. هرچند ممکن است تا وسط یا تا آخر زنجیره، در وسط یا آخر کسانی باشند که فی نفسه اعمالشان خوب باشد، لکن به لحاظ آن ولایت و آن زنجیره و به لحاظ آن سلسله غلط است. بهخلاف اجاره که دیگر زنجیروار نیست (سلسله و زنجیرهای مطرح نیست)، و لذا ممکن است مثلاً به لحاظ ولایت غلط و بد باشد ـ فرض کنید رئیس جمهوری منحرف و اصلاً باطل باشد ـ، لکن در اثناء شهردار ـ که او هم ولایتش باطل است؛ چون وقتی رأس باطل بود، تا آخر باطل است ـ یک کارگری را ببیند و بگوید: این ساختمان را بساز. این کارگر کارش باطل نیست؛ چراکه در رشتۀ ولایت نیست.
و لذا بر طبق این روایت حتی اگر والی و نماینده جانشین او هم باطل باشند، این ملازمه ندارد که اجیر هم باطل شود. این یکی از فوارق است که ولایت جزء عقود نیست، برخلاف اجاره که از جملۀ عقود است.
عبارت والفرق بین معنی الولایة والإجارة وإن کان کلاهما یعملان بأجر أنّ معنی الولایة أن یلی الإنسان لوالی الولاة أو لولاة الولاة». میخواهد سلسله درست کند. پس اجاره سلسلهای نیست، امّا ولایت سلسلهای است.
فیلی أمر غیره فی التولیة علیه، فهو والٍ علی من هو والٍ علیه، یجری مجری الولاة الکبار». ولو والی جزء است، ولو بخشدار است، لکن به لحاظ حقّانیّت و بطلان حکم رئیس جمهور را دارد. اگر رئیس جمهور باطل است این هم باطل و اگر درست است این هم درست است. یجری مجرى الولاة الکبار الذین یلون ولایة الناس.».
وأمّا معنی الإجارة فعلی ما فسّرناه بإجارة الإنسان نفسه». امّا در باب اجاره این نیست که یک سلسلهای باشد. من خودم را اجیر میکنم برای یک کاری، یا ساختمانم را اجاره میدهم، این دیگر سلسله نیست. أو ما یملکه من قِبَل» اجاره میدهد انسان خودش را، یا ملک خودش را. عرض کردیم: ما یملکه» احتمالاً مراد عبد باشد در این جا. من قِبَل أن یؤاجر الشیء من غیره».
وهو یملک یمینه». یمین» در این جا نه در مقابل یسار که کنایه از قدرت است و بهطور کلّی مظهر قدرت را در لغت عرب یمین» میگفتند. فهو یملک یمینه» یعنی: این شخص مالک قدرت و نیروی خود است.
(حضرت آیت الله استاد حاج سید احمد مددی ، خارج فقه، 22/ 9/ 1384)
#فقه
#قواعد عامه
#مکاسب
#قواعد عامه در باب مکاسب
#اولین قاعده عامه
#حدیث تحف العقول
#دنباله تشریح متن حدیث و بیان فواید موجود در آن
#فرقی دیگر بین ولایت و اجاره
(قسمت اول)
درباره این سایت