1. رفتم برای بچه‌ها توت‌فرنگی بگیرم که با فروشنده نک‌ّونوکم شد. همین طور که می‌گفتم: چرا زیری‌هایش سفید و کال است؟» پیرمرد خریداری دخالت کرد که: تقصیر این که نیست. توی میدون این طور چیدن و دادن این آورده. اصلاً خود خدا هم ریز و درشت کرده. سورۀ بقره و سوره‌های بزرگ دیگه رو اول آورده و سورۀ قل هو الله» و اون ریزه‌میزه‌ها رو آخر.

الحق والانصاف دیگر مقابل این برهان قاطع نمی‌شد چیزی گفت. مؤدبانه خرید کردم و آرام و سربه‌زیر بیرون آمدم.

2. امروز مترجم و ویراستار بزرگی از دنیا رفت. از همان‌ها که:

از شمار دو چشم یک تن کم/ وزشمار خرد هزاران بیش

بانویی که اخیراً گاهی مطالبش را برایتان بازگو کردم نوشت:

از دانش ترجمه و فنّ نویسندگی و چنین و چنان نجف دریابندری بسیار گفته‌ایم و گفته‌اند و شنیده‌ایم. یک خط هم از مکارم اخلاق او.

در سال ۱۳۸۶ از مرحوم محمد زهرایی، مدیر نشر کارنامه، شنیدم که در سال‌‌های آخر که خانم فهیمه راستکار ناتوان بودند و در بستر بیماری، نجف دریابندری به دست خود او را تروخشک می‌کرد و در پاسخ به دوستانی که ایشان را منع می‌کردند و پند می‌دادند که: این قبیل امور باید به پرستار و خدمتکار سپرده شود» می‌گفتند:

وقتی جوان و زیبا بود کنارش می‌خوابیدم حالا که از کارافتاده شده از او رویگردان شوم؟!»

3. بلافاصله یاد استاد بزرگوارم حضرت تهرانی افتادم که چند سال آخر عمر حاج خانوم چندین و جند برابر این کارها را کرد و می‌فرمود: اگر مدرّس خوبی نبودم، لااقل پرستار خوبی شدم. یک بار هم فرمود: آقای عرفانیان، در تمام عمرم حتی یک بار هم از این شوخی‌های رایج زن‌و‌شوهری نکرده‌ام که: می‌رم یک زن دیگه می‌گیرم.

4. اخیراً عزیز بزرگواری برای تشویق بنده نوشتند: شیخنا شما که استاد سخندانی و سخنرانی هستید (کیف کردم ها!)، اگر وقت کردید، نکاتی رو برای تقویت فن بیان در کانال بنویسید، که برای بنده و طلبه ها و غیره در تدریس و سخنرانی و گویندگی فایده فراوان دارد.» این هم پاسخ ایشان که خانمی دیگر مرقوم فرموده بود:

برای ثبت‌نام در کلاس‌های تمام‌وقت آموزش نثرنویسی» نجف دریابندری هیچ مقدمات و پیش‌نیاز و آداب و ترتیبی لازم نیست. کافی است نوشته‌های او را بخوانیم و یاد بگیریم روشن و بی‌ادااصول بنویسیم؛ هرچه را فهمیده‌ایم بنویسیم، نه‌آنچه را نفهمیده‌ایم یا توقع می‌رود فهمیده باشیم. کافی است چاخان‌بازی درنیاوریم.


مشخصات

آخرین جستجو ها