و امّا این که ایشان صاحب نسخه است، مبتنی است بر این‌که این کتاب‌های شلمغانی در پیش اصحاب ما در اجازات و فهارس اصحاب ما وارد بوده و مخصوصاً همین نسخۀ ابن‌بابویه پدر، این رسماً در اجازات اصحاب ما بوده.

توضیح این‌که: اصحاب ما اصولاً دو سنخ کتاب دارند: یکی رجال است و دیگری فهرست. رجال شرح حال راوی و فهرست شرح حال کتب و روایات است. بحث‌های رجالی تقریباً شبیه قضیّۀ حقیقیّه و بحث‌های فهرستی شبیه قضیّۀ خارجیّه‌اند. در کتب اصحاب ما فهارس از رجال جدا شده و این کار در کتب  اهل سنّت نیست و اهل سنّت مثل ما فهارس ندارند. البتّه الآن فهرست خودش دانش مستقلّی شده و ضوابطی پیدا کرده و به بیبلیوگرافی» (کتاب‌شناسی و کتاب‌شناختی) شهرت یافته. فهرستی که الآن غالباً نوشته می‌شود (بیبلیوگرافی به‌طور مطلق) همان است که ابن‌ندیم نوشته.

 ابن ندیم ورّاق و ورّاق‌ها در آن زمان شبیه انتشارات زمان ما بودند. کارشان این بود که افرادی داشتند (ده تا، بیست تا، هر کسی به‌حسب قدرت مالی خودش)، یک کتاب را کسی می‌نشست و می‌خواند، اینها هم‌زمان می‌نوشتند. طریقۀ نشر و انتشار در آن زمان دست ورّاق‌ها بوده. کتاب ابن‌ندیم برای شناختن کتاب‌هایی که در خارج عینیّت داشته یا کتاب‌هایی که بیش‌تر در اجازات بوده بسیار کتاب خوبی است؛ چون یک مقاله‌اش خاصّ شیعه است، البته فهرست ایشان نام بردن از کتاب‌هاست.

فهرست در اصطلاح علمای شیعه ـ مثل نجاشی و شیخ و دیگران ـ یک نحو خاصّی است که حتّی هنوز هم در بیبلیوگرافی نیامده. الآن کتاب‌شناسی تطبیقی، تحقیقی و عادی داریم. بیبلیوگرافی عادی مثل همین کتاب فهرست» ابن‌ندیم یا فهرست‌های کتب خطّی، که این کتاب چند صفحه است؟ چند سطر است؟ تاریخش چه موقع است؟ فهرست‌های توصیفی هم از نظر علمی بررسی می‌کنند. فهرست‌های تطبیقی هم مصادر علمی کتاب و صحت و سقم یک‌یک آنها را بررسی می‌کنند. امّا فهرست در اصطلاح ما از زاویه‌ای است که هنوز هم غربی‌ها از این زاویه بررسی نکرده‌اند و آن زاویۀ حجّیّت است؛ یعنی: فهرست در بحث اصحاب ما مکمّل رجال است، که به رجال به لحاظ حجّیّت احتیاج پیدا کردند.

قبل از قرن دوم توسّط اهل بیت (سلام الله علیهم اجمعین) بحث‌های فقهی در جامعۀ اسلامی جا افتاد. حضرت سجّاد و اوجش حضرت باقر (سلام الله علیه)، و قرن دوم اصولاً قرن فقهاست. بزرگان فقهای اسلام ـ امثال ابوحنیفه و شافعی و مالک و سفیان ثوری و اوزاعی و ربیعة الرأی ـ به‌استثنای احمد که در قرن سوم و محدّث هم بوده تمام اینها در قرن دوم هستند. اواخر قرن دوم، مبانی فقه را جدا کردند؛ یعنی ابحاثی را که به درد فقیه می‌خورد و در کلّ فقه عمومیّت و سریان دارد جدا کردند، اسمش شد: اصول. اواخر قرن دوم (سال‌های 180 و 190) اصول تدوین شد و ضابطۀ بحث اصولی هم این شد: هر بحثی که در فقه عمومیّت و سریان داشته و مختص به یک باب نباشد. یکی از بحث‌های بسیار بسیار مهمّ آن زمان مسئلۀ ایصال حکم به زمان رسول الله (صلی الله علیه و آله) است؛ یعنی: از سال 160 و 170 گفتند: خبرها را تنقیح کنیم، ببینیم کدام درست است. این امر مهمّ را دو علم انجام داد. کبرای بحث (حجّیّت خبر ثقه، یا عدل، یا امامیّ، یا .) رفت در اصول. صغرای بحث (فلان راوی ثقه است، یا نه) رفت در رجال. تدریجاً علوم الحدیث و اصول هم درست شد. بنا شد کبرای بحث را اصول و صغرای بحث را رجال انجام دهد.

(حضرت آیت الله استاد حاج سید احمد مددی ، خارج فقه، 3/ 11/ 1384)

 

فقه

قواعد عامه

مکاسب

قواعد عامه در باب مکاسب

اولین قاعده عامه

حدیث تحف العقول

جستجوی قرائنی برای حدیث تحف العقول

اولین قرینه

کتاب فقه الرضا

فرق فهرست و رجال

اقسام کتاب‌شناسی

فرق بسیار مهم فهرست و کتاب‌شناسی


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها